اقلیمخبرخبر فوریویژهویژه سطح دو

این کرونای ارزشمند!

به گزارش مشق صلح، چند سال از زیستِ عیان و دلهره آورِ ویروس کرونا با مردمِ جهان می گذرد. هر چند ناخوشایند، اما شاید مرور اتفاق های رخ داده، جان های ستانده شده، داغ های بر دل ها مانده،  روابط محدود شده و فرهنگی که اندکی تغییر یافته بتواند ذهنِ ما را مقابل این ویروسِ عجیب، قوی تر کند! 

اما کرونایِ کم رمق شده همچنان زیست دارد و هنوز از بی تفاوتی ما سود می برد. یادِ روزهایِ سختی که با فکر از دست دادن پدر و مادر و ترسِ از ابتلا از خواب آشفته ی نیمه شب بیدار می شدیم، بخیر!  

به یادم می آورم آن از دست دادن ها را، چیزهایی که عادی بود و از آن غافل بودیم؛ سفر کردن‌ ها، قدم زدن‌ های بی مقصد، در آغوش گرفتن‌های گاه و بی گاه، خنده‌های بدون ترس و کافه‌های پر از دود! مدام تصور می‌کنم نبودِ این ها اگر دائمی می شد چه؟ اگر برایِ همیشه، این هایی که بودند و نمی دیدیم، نبودند، چه؟ 

یاد دشنام هایی که به چشم تنگ های خالقِ ویروس کرونا داده می شد بخیر، یادِ اعلام روزانه فوت شده ها در تلویزیون؛ «کرونا امروز سه شنبه ۱۷ مردادماه (۱۳۹۹) جان ۱۵۰ نفر از هموطنانمان را گرفت،» و گِله و دعواهایی که از ماندن در خانه می‌شد؛ «به جهنم که کرونا می گیرم، می خوام برم بیرون، خسته شدم.» 

چندی است از آن ایام سپری شده، روزهایی که هر کدام مان از کرونا می گفتیم، از اثری که بر زندگی‌مان داشته؛ تجربه‌هایی گوناگونی که داشته ایم، چیزهایی عجیبی که دیده ایم، حرف هایی که شنیده ایم، دمنوش هایی که امتحان کرده ایم و مزه هایی که چشیده ایم! 

اما من، به جز ترس از ابتلا و از دست دادنِ پدر و مادر و برادر و خواهر و خواهرزاده همچنان همان روندِ سینوسی گذشته را هم با اندکی صلابت در زیرزمینِ محقر خانه مان در کرج ادامه می‌دهم و دلخوش بودم به صدای دلنشینِ مادر که از رویِ پله ها سرش را کج می کرد و بچه ها را صدا می زد؛ «مُصی بیا بالا ناهار آماده س.» و البته نگاه‌های سنگینِ پدر کنار سُفره که با آدم حرف می زد؛ «چقد می‌خوری!»

اما با همه سختی هایی که کرونا داشت و دارد زندگی برای من کم و بیش ادامه دارد؛ مانند همیشه چند ثانیه‌ای فکر می کنم! کمی کتاب می خوانم، چندتایی فیلم می بینم و بیشتر از گذشته، ورزش می کنم. صحبتِ با «صورت رگدار» عشق خیالی ام هم بخش جدایی ناپذیر آن روزها و این روزها است، حتی به این فکر می‌کردم که کتاب ام را بنویسم و به «سبد شکسته ی خریدِ» خانواده‌ها اضافه کنم. 

به نظرم کرونا کنارِ چیزهایی که از من و تو گرفت آورده‌هایِ ارزشمندی هم داشته که فهمِ آن نیازمندِ بازخوانی دوباره است. یاد آن روزها بخیر، در حالیکه همه از ماندن در خانه کَهیر می زدیم، بودند آدم هایی که می گفتند کرونای لعنتی باعث شده کارهایِ عقب مانده خود را به سرانجام برسانند. واقعا وقت کم می آوردند؟ به حق چیزهای ندیده!

✍️مصطفی فراغت

نمایش بیشتر

دیگر خبرها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا