خبرفرهنگیویژه سطح دویادداشت

به بهانه روز شعر و‌ ادب فارسی / شعر و شاعر؛ پیمانه‌ای فرازمان

مولانا چه خوب دریافت که رمز صلح بیرون، آرامش درون است و از تلاطم فکر و اندیشه برای تفوق و اثبات خود که مایه خشم و خصم است، انسان را قویا انذار داده است.

به گزارش پایگاه خبری مشق صلح، شعر و ادب در هر سرزمین یکی از شاخص‌های اصلی هویت تاریخی و فرهنگی مردمان آن به حساب می‌آید. شعر اگر چه به گونه‌ای دیگر سخن گفتن است، اما به دلیل آمیختگی احساس، خلاقیت و هنر که وجه مشترک علقه و علاقه همه انسان‌هاست، از قدرت جذب، ارتباط، اثرگذاری و ماندگاری خاصی برخوردار است.

شاعر کاشف و یا به تعبیر دقیق‌تر خالق آن هست‌هایی است که دیگران از کشف آن عاجز و در فقر زبان، واژه و نگاه، از رویت روی دیگر حقیقت محرومند! در معنابخشی به هستی، آنجا که گاهی از عقل معاش‌اندیش کاری ساخته نیست، حق بزرگ شعر و شاعر جلوه می‌کند و سهمی که در روشنی جامعه از آن خود کرده‌اند!

وقتی ملک‌الشعرای بهار می‌گوید؛ شعر آن باشد که خیزد از دل و جوشد زلب، باید به یک واقعیت مسلم پی برد که خیزش و جوشش شاعر از نوع دیگر است! مجهز بودن به پیمانه‌ای همیشه تازه و فرازمان، از ورای عقل، انسان سرگشته را به حقیقت متصل کردن، امید بخشیدن و پرده برانداختن از رنگ و ریا، رسالت شعر و شاعر است و اینجاست که جز فرمان بردن از قرارگاه دل و از فرط فهم حقیقت سوختن، این اصالت را متضمن نیست.

مهدی اخوان ثالث می‌گفت؛ شعر محصول بی‌تابی آدم است در لحظاتی که شعور نبوت بر او پرتو انداخته! او دقیقا همان را گفت که قرن‌ها پیش از او حکیم سنایی بدان پرداخته بود و نیما نیز این گونه باور داشت که؛ مایه اصلی اشعار من، رنج است! و به راستی رنج زاییده شعور است و بی‌تابی مولود فهم! و شاعر این گونه جهان را روشن می‌کند؛ با عصاره های خویش و سوختنی که زندگی را در قاب حقیقت می‌نشاند! و این آمیختگی شعر و شعور یک جلوه از نبوت است و تلفیق بلوغ و بلاغت!

فریاد برآوردن شاعر در بستر زمان تفسیر و تاویل می‌شود و گاهی آدمی او را از شور زندگی و جاودانگی آنچنان سرشار و لبالب می‌بیند که هرگز نمی‌تواند در قاعده مرگ جایش دهد! چون شاعر مبشّر صلح و آرامش و عشق است و بنیان‌برانداز کینه و نفرت! آن خصیصه‌های غامض که بشر در طول تاریخ در گیر و دار آن گاهی غالب و گاهی مغلوب بوده و از درک حقیقت و چشیدن طعم حقیقی آرامش محروم و حیران مانده است. همه تلاش شاعر این است که انسان را با درون خویش آشتی دهد تا بتواند برون را به عین حقیقت ببیند.

مولانا چه خوب دریافت که رمز صلح بیرون، آرامش درون است و از تلاطم فکر و اندیشه برای تفوق و اثبات خود که مایه خشم و خصم است، انسان را قویا انذار داده است. خیر و نیکی خواستن برای همه آحاد و ابنا بشر و فروکاستن مرزهای خودساخته و تمایزات کاذب با لعاب عقیده، زبان شاعر را به لحاظ مفهومی و نه قالب، غالب و‌ متمایز ساخته است. به گونه‌ای که حتی گاهی شکل و فرم عقیده را نیز متحول می‌سازد.

حافظ در یک جا می‌گوید؛ صبح‌خیزی و سلامت طلبی چون حافظ / هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم این فهم عمیق و روایت صریح از آیات که حافظ را به صلح‌طلبی و سلامت خواهی دیگران می‌کشاند، اصل اصیل باورهاست که قرآن را برای بشر امروز پر نیاز می‌کند. حتی برآشفتن حافظ را باید معیار دیگری از درک دقیق او از قرآن دانست! آنجا که بر ریاکاران متنسّک، سخت می‌تازد و تازیانه تادیب فرود می‌آورد و خود را نیز کنایه‌وار نهیب می‌زند و می‌گوید؛ حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی/ دام تزویر مکن چون دگران قرآن را

✍️ حمید عسگری

نمایش بیشتر

دیگر خبرها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا