رجبی: باید به فکر پنجشیر و رویدادهای مترتب بر آن بود
ولایات تخار و بدخشان و آنگاه بغلان و کندز، به لحاظ ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک به عنوان عقبه و عمق استراتژیک، چیزی به اندازه خود ولایت پنجشیر از اهمیت برخوردار هستند.
به گزارش پایگاه خبری مشق صلح، محراب رجبی از فعالان فرهنگی و رییس بنیاد البرزشناسی در کانال تلگرامی خود به درگیری های این روزهای افغانستان واکنش نشان داد.
«پنجشیر، پنج به اضافه یک، شیر»
ولایات تخار و بدخشان و آنگاه بغلان و کندز، به لحاظ ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک به عنوان عقبه و عمق استراتژیک، چیزی به اندازه خود ولایت پنجشیر از اهمیت برخوردار هستند.
تنها از طریق این دو استان و خصوصا تخار به مرکزیت طالقان هست، که امکان تنفس برای جبهه مقاومت افغانستان و اتصال پنجشیر به خارج -خصوصا تاجیکستان- میسر می شود.
تا حدود یک سده پیش، طالبان (پشتونها) اساسا به شمال افغانستان راه نداشته و جایگاهی نیز نداشتند.
پشتونها به بدخشان به صورت اندک، به قطغن (نام یک تیره بزرگ از هزاره ها) شامل ولایتهای تخار( به معنای سرزمین برف گیر) کندز (کهن دژ) و بغلان ( خانه بغ = خدا، معبد) تا حدودی رفت و آمد داشتند، اما به پنجشیر هرگز.
حتی در دوره حکومت طالبان، آنان نیز هرگز نتوانستند با خیال راحت، حاکم بر بدخشان و پنجشیر گردند.
دو گذرگاه (بندر) شیرخان بندر در کندز و حیرتان در بلخ که افغانستان را به کشورهای تاجیکستان و ازبکستان وصل می کند، از اهمیت استراتژیک فراوان برخوردارند.
شهر پل حصار در شرق اندرآب -که تا پانزده سال پیش، جزء اندرآب بود- در جنوب بغلان، از آنجا که از طریق جاده ای به بازارک، مرکز پنجشیر متصل می شود نیز از اهمیت ویژه ای برخوردار می باشد.
منطقه جنوب بدخشان (شهرستان کران و منجان) واقع در جنوب شهرستان یمگان (زادگاه و آرامگاه ناصر خسرو) نیز به دلیل اتصال به شهر پریان در شرق دره پنجشیر، و از سوی دیگر هم مرز بودن این منطقه با ایالت خود مختار چترال پاکستان، از مناطق فوق العاده مهم برای حمله به پنجشیر می باشد، که یقینا نیروهای مقاومت به رهبری احمد مسعود – و دیگر فرماندهان همچون بسم الله محمدی و امر الله صالح، پنهان نخواهد ماند.
در اوایل قرن بیستم، خصوصا در زمان عبدالرحمن خان و بعدتر توسط نوه اش، امان الله خان، با سیاست انتقال و جایگزینی پشتونها (تعداد زیادی از پشتونهای جنوب و حتی پشتونهای پاکستان در آنسوی مرز دیوراند) به شمال و از جمله بدخشان، سر و کله پشتونها -عمدتا درانی و بارکزی- به این منطقه از افغانستان، باز شد.
به لحاظ ژئواکونومی نیز ولایات شمال از اهمیت ویژه ای برخوردار هستند. آب فراوان، خاک حاصلخیز، کشاورزی(باغی و زراعی)، دامداری، شیلات، معادن غنی طلا، نقره، زمرد، لعل، لاجورد و یاقوت، به اضافه مردمی با هوش و نوعا برخوردار از سواد و علاقمند به هنر و مخالف با خشونت ورزی، از ویژگیهای فیزیکی و متافیزیکی صفحات شمالی افغانستان می باشد.
و البته از آنجا که این مناطق مرتفع، در دامنه های غربی کوه هندوکش واقع شده اند، متاسفانه سرزمینی زلزله خیز می باشند.
( به لحاظ جاینامشناسی، در واژه کش -به ضم کاف و شاید هم، کوش- علاوه بر آنکه می بایست به کشتن توجه داشت، همچنین می بایست به امپراطوری کوشانها و تا حدودی حضور یونانیها، با محوریت دو منطقه آی خانم در تخار و بانو در بغلان- نیز نیم نگاهی داشت)
ملاحظه؛ از ایران انتظار می رود بیش از آنچه در طول این دو هفته شاهد بوده ایم، به فکر پنجشیر و رویدادهای مترتب بر آن باشد. این مقاومت تنها نخواهد ماند. به نظر می رسد -و دانش سیاسی، الزامات بین المللی و همچنین منطق میدان- حکم کرده و دلالت دارند که جریانات تکمیل و تمویل کننده دیگری از بادغیس و فاریاب و جوزجان و بلخ و حتی بامیان و سمنگان، در حال شکل گیری می باشد. و شاید از اینها مهمتر حضور منطقی و شجاعانه زنان پاکدامن و فرهیخته افغانستان می باشد که آواز امید بخششان از هرات تا کابل طنین افکن شده است.
تکرار و تذکر این – سوال سراسر حکمت- حکیم خراسان را بی تاثیر نمی دانم؛
پسنده است با زهد عمار و یاسر
کند مدح محمود، مر عنصری را !؟